یک‌شب


یک‌شب؛

به دست‌هایت خواهم رسید

از آن آغوش خواهم ساخت و


خود را،

در آغوشِ تــو خواهم دید

یک‌شب، به موهایت خواهم رسید

از آن تا خدا بالا خواهم رفت

به لب‌هایت،

و از آن بوسه خواهم چید


 به لب‌هایت خواهم رسید وُ بوسه خواهم چید و

لبخند خواهم دید!

 یک شب،

به تــو خواهم رسید

به شب‌ها ...به روزها ... به‌خواب‌هایـت

می‌دانم ...می‌دانم

می‌دانم یک روز

دستم به تمام خوابت خواهد رسید!



افشین صالحی

آرامم

آرامم!
دارم به‌خیالِ تو راه می‌روم
به‌حالِ تو قدم می‌زنم

آرامم!...
دارم برایِ تو چای می‌ریزم
کم رنگ وُ
استکان باریک
پر رنگ وُ
شکسته قلم

آرامم!
دارم برایِ تو خواب می‌بینم
خوابی خوب
خوابی خوش
خوابی پر از چشم‌هایِ قشنگِ تو!
صدایِ جانَ‌م گفتنِ تووُ
برایِ تو مُردنِ،
من!

آرامم،
به‌خوابی پراز خیلی دوستت دارم!
پر از کجا بودی
پر از سلام، دلم برایِ تو تنگ شده است
دارم برایِ تو خواب می‌بینم


آرامم!
کنارِ تو حرف می‌زنم
چای می‌ریزم
تنَ‌ت را بو می‌کنم وُ
لبت را می‌بوسم
دستت را می‌گیرم و به‌سمتِ پاییز قدم می‌زنم وُ
دل، به‌دریا می‌زنم

وَ به تو سلام می‌کنم
سلام علاقه‌یِ خوبم
علاقه‌ جانِ من
من به خیالِ تو
آرامم.

می‌دانی؛

من سال‌هاست به دوست داشتنِ تو آرامم.



افشین صالحی