روز زن...

زن این طوری است که می چسبد، سفت و سخت میخواهدت.
 هی میگوید که با همه چیز می سازم، حتی بهتر از آن که مادربزرگ با پدربزرگ و هوو میساخت، هی اصرار می ورزد که بمانیم، 
تا ابد حتی، هی تصویر عاشقانه می سازد،
بعد همانطور که مرد دارد ناز می کند،
دارد طفره می رود،
دارد خودش را به آن راه می زند و 
فکر می کند زن هنوز می خواهد، 
فکر می کند زن هنوز می سازد، 
یک هو ناغافل می بیند زنی نیست کنارش،
که بخواهد، که بسازد، که بماند. 
زنی که میخواست،دیگر نمی خواهد.
اگر همه پوئن های شهر را بدهی بهش، نمیخواهد.
 مرد، اگر به موقع نباشد، اگر سر بزنگاه قاپ را ندزدد، 
از کف ش رفته است برای همیشه.
 زن، مرد را می خواهد به شرط آن که غرورش نرود زیر پای او له بشود.